آگوس و هیولاها 3/ ترانهی پارک
سلام!
من آگوس پیانولا هستم.
الان دیگر باید بدانید که توی اتاقی پر از هیولا زندگی میکنم.
نه؟
از بخت بدِ هیولاها، دکتر بروت ناتو آن بندهخداها را از کتابشان پرت کرده بود بیرون و جایی نداشتند بروند.
ولی بدترین بخش قضیه این است که خود دکتر بروت و دستیارش، نَپ، هم آمدهاند سروقتمان و همینجور یکریز بامبول سوار میکنند.
حالا گیر دادهاند که یک مرکز خرید درندشت بسازند که باعث میشود پارک شهرمان، گالِرنا، از روی نقشه محو شود.
خوشبختانه پینتاکا با قلمموهایش و اُختاسُل با گیتارش اوضاع را سروسامان میدهند تا نقشههای دکتر بروت نقش بر آب شود.
کتابی با یک عالمه ماجرای عجیب و هیجانانگیز!
آگوس و هیولاها 2/ ناتیلوس را نجات بدهیم
سلام!
من آگوس پیانولا هستم.
اگر جلد اول این مجموعه را خوانده باشید، همدیگر را میشناسیم.
اگر هم نه، بهتان میگویم: من توی اتاقی پر از هیولا زندگی میکنم.
از کجا پیدایشان شده؟
خب، از توی کتاب هیولاها، یعنی جایی که تویش زندگی میکردند تا اینکه دکتر بروت بدجنس از آنجا انداختشان بیرون. الان اینجا هستند، ولی بدیاش این است که دکتر بروت و دستیارش، نَپ، هم آمدهاند و همین اولِکاری میخواهند رستوران ناتیلوس را به خاک سیاه بنشانند.
خوشبختانه سرآشپز رُل، هیولای آشپزخانه، کمکمان میکند نقشهای بکشیم تا دکتربروت نتواند کاری از پیش ببرد.
آگوس و هیولاها 1/ آقای پَتیپَن از راه میرسد
معرفی کتاب آگوس و هیولاها 1 اثر ژائومه کوپونس
این کتاب داستان خواندنی و دوست داشتنی پسربچه ای به نام آگوس پیانولا را در خود جای داده که تا قبل از ورود آقای پتی پن پسری عادی بوده و زندگی معمولی داشته اما بعد از آن زندگی اش خیلی شگفت انگیز تر و جذاب تر شده، هرچند که مشکلاتی را هم سر راهش قرار داده است.
سلام! من آگوس پیانولا هستم. خبر نداشتید، ولی دیر یا زود باید با هم رفیق میشدیم.
تا همین چند وقت پیش بچهی معمولیای بودم: میرفتم مدرسه، انشاهایم را گم میکردم، پیتزاهای عجیبوغریب از خودم اختراع میکردم و اینجور کارها. ولی روزی که با آقای پَتیپَن آشنا شدم، همهچیز عوض شد.
آها راستی! شما هنوز نمیدانید آقای پتیپن کیست. نه؟ فقط این را بهتان بگویم که آقای پتیپن هیولاست و از وقتی آمد توی اتاق من، دنیا نهتنها خیلی باحالتر شده، بلکه جای بهتری هم برای زندگی شده.
البته یک عالمه دردسر هم آمده سراغمان!
ناخدای هفت دریا 3/ باراکودا، پادشاه مردهی تورتوگا
ناخدای هفت دریا 3 (باراکودا پادشاه مرده ی تورتوگا)
ظرف چند روز، هیچ سرباز اسپانیایی یا انگلیسی یا حتی فرانسویای توی کل کارائیب نبود که قضیهی آندراده و ویهگاس را نشنیده باشد؛ اینکه اشباح دزدان دریایی که جسدهایشان هنوز ته دریا سوار بر کشتیشان درازبهدراز جلوی پوئرتاپلاتا افتاده، بهشان حمله کردهاند.
با هر بار تعریفکردنِ داستان، روایت کمی عوض میشد، هرچند (بهطرز جالبی) کسی به دزدی اشاره نمیکرد.
کشتیِ ناخدا باراکودا غرق شده و خدمهاش سربهنیست شدهاند، ولی اشباح سرگردانشان شبها برای خود یکهتازی میکنند و هیچکس جرئت ندارد جلویشان قد علم کند...
هیچکس بهجز پادشاه اسپانیا که خواب بدی برای اشباح کروسدلسور دیده است. ولی جرقه و رفقا خیال ندارند به این راحتیها تسلیم شوند.
برای همین، در آخرین جلد از مجموعهی ناخدای هفت دریا هم ماجراهای پرهیجان زیادی در انتظارشان است، از نبرد مرگبار با لشکر پادشاه گرفته تا سفر دورودراز به چین و اتفاقات غافلگیرکنندهی دیگر.
ناخدای هفت دریا 2/ ناخدا باراکودا، آخر دنیا
ناخدای هفت دریا ۲ | ناخدا باراکودا، آخر دنیا
ناخدای هفت دریا ۲ | ناخدا باراکودا، آخر دنیا این کتاب از بخش های مختلفی تشکیل شده و توسط انتشارات هوپا به چاپ رسیده است. از من میشنوید، بهترین روش روبهروشدن با موقعیتهای سخت این است که نقشهای بکشید و هر اتفاقی هم که بیفتد، آن را دنبال کنید. این کار آرامتان میکند و کاری برای انجامدادن پیش پایتان میگذارد. چون قبلاً بهتان گفتهام، دیگر نمیگویم که من دروغ نمیگویم و نترسیده بودم. ترسیده بودمها؛ ولی ترس مثل سگِ پشتِ حصار است: هرچقدر بیشتر محلش بگذاری، بیشتر برایت واقواق میکند. باید دندانهایت را به هم فشار بدهی و با چیزی که سر راهت سبز میشود، روبهرو شوی. اگر شجاع نیستی، جوری رفتار کن که انگار هستی. خواه…ناخدا باراکودا و خدمهی کشتیاش غیبشان زده. برای همین، جرقه تصمیم میگیرد پیدایشان کند، حتی اگر آخر دنیا باشند. بدبختی اینجاست که واقعاً آخر دنیایند... ولی خیالی نیست: با شجاعت، ذکاوت، یک مقدار شانس و کمک رفقا، چیزی جلودارِ جرقه نیست.
ناخدای هفت دریا 1/ گنج ناخدا باراکودا
این داستانِ پر از گنج و کتاب و صندوقچه و غار، بیبروبرگرد عجیبترین داستانی است که دربارهی دزدان دریایی میشنوید، حتی اگر هزار سال عمر کنید و دوردستترین بندرهای دریای کارائیب را زیر پا بگذارید.
من از کجا میدانم؟ خب من، یعنی جرقه، خودم آنجا حیوحاضر بودهام و همهچیز را با جفت چشمهایم دیدهام.
این کتاب از بخش های مختلفی تشکیل شده و توسط انتشارات هوپا به چاپ رسیده است.
اولش ماهی پاک میکردم و توی پختوپز و بشوروبسابِ عرشه کمک میکردم؛ بدون اینکه جیکم دربیاید. بهخاطر همین، آن مردها کمکم با من با چیزی توی مایههای «مهربانی» رفتار کردند (البته مهربانی از نوع دزد دریاییاش: با پسکلهایزدن و گوشپیچاندن و پسگردنیهای بیرحمانه!).
کمکم قبول کردند کارهایی یادم بدهند. هیچکس اسم قبلیام را نمیدانست. خودم هم آن را یادم نمیآمد. این شد که اسمم را گذاشتند «جرقه» (بهخاطر موهای قرمزم) و دیگر نشد راجعبه این اسم اما و اگر کنم.
ماکاموشی، جزیرهی جوندگان جسور 9/ نبرد با گربههای راهزن
درباره نویسنده کتاب
الیزلبت دمی (Elisabetta Dami) (1958- ) نویسنده ایتالیایی ادبیات کودک است که به دلیل نگارش سری کتابهایجرونیمو استیلتن مشهور است.
درباره ناشر کتاب
هوپا ناشر کتابهای کودک، نوجوان و جوان و بازیهای فکری – آموزشی است که از سال 1392 فعالیت خود را آغاز کرده است. فعالیت هوپا با ارائهی نسل جدیدی از بازیهای فکری – آموزشی شروع شد، بر اساس تولید داخلی و با کیفیتی قابل مقایسه با محصولات بینالمللی در این حوزه. پس از موفقیت هوپا در بخش بازیهای فکری، از سال 1394 برنامهریزی آن برای انتشار کتابهای مناسب کودک، نوجوان و جوان آغاز گشت و سرانجام در اردیبهشت 1395، مصادف با نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، نخستین کتابهای هوپا به بازار عرضه شد.ماجراهای کارلسون پشتبومی 3/ بهترین کارلسون دنیا
وقتی از زندگی توی آپارتمانهای قوطیکبریتی خسته شوی، کارلسون از پنجرهی اتاقت میآید تو، تو را سوار پشتش میکند و با هم پرواز میکنید.
کارلسون همینجاست، پشت لولهبخاری روی پشتبام قایم شده. اما وقتی توی آسمان شهر پرواز میکند، مردم او را با بشقابپرنده و پهپاد جاسوسی اشتباه میگیرند.
دردسرهای تازهای در راه است. همهی شهر دنبال کارلسون هستند و میخواهند دستگیرش کنند.
این وسط سروکلهی دشمن درجهیکِ کارلسون، «خانم کراولی»، هم پیدا میشود.
اما کارلسون از هیچچیز نمیترسد و حاضر است برای یک ذره خندیدن هر شوخیِ خطرناکی بکند، او در دوقدمیِ دستگیرشدن است!