کتاب مسند عقاب
معرفی کتاب مسند عقاب اثر کارلوس فوئنتس
کارلوس فوئنتس که نوبل با مرگش کوچک و حقیر شد، با ایستادن در درستترین سمت تاریخ، روایتهایش را به اعماق دستنیافتنی روحها و بدنها میبرد. از داستان مهیب آمبروس بیاس، پیرمردی که در هفتادسالگی به سوی مرگ در قلب یک انقلاب تاخت و شد «گرینگوی پیر» و هیچ دیده و نادیدهای جز فوئنتس آن را نادیده روایت نکرده بود تا «آئورا» که ستایشی ابدیست به عشق در اثبات بدنها و ارواحشان، تا انفصالش از روایت گذشته و رفتن به آیندهای نزدیک (آینده برای خود او که پیشاز دیدنش، رفتهاست) در «مسند عقاب» که داستان به دل مسئلهی سیاستمداربودن میرود، همواره راوی شناعت اخلاق بردگان بودهاست. اخلاق بردگان در معنای همهی آنها که از بودن و شدن در جهان در عذابند و هیچ از زندگی نمیخواهند جز میل، خواست و رضایت اربابان. کتاب «مسند عقاب» با نقب به مسیر سیاستورزان، کنکاش در اخلاق بردگان را در کندوکاو اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی جستوجو میکند. این نویسندهی نویسندهها، این راوی بیبدیل داستانهای مردم مکزیک، رمان مسند عقاب را به آیندهای میبرد که در آن آینده همه باید به گذشته برگردند! رمانی در آینده برای بازگشت؛ آمریکا این سمت هماره تهوعآور جهان به دلیل گستاخی مکزیک و رئیس جمهورش، همهی راههای ارتباطی (اینترنت، تلفن، ماهواره و ...) را به روی این کشور بسته است.
زنی سیاستمدار، بنای نامهنگاری را از نو میسازد و سیاستمداران یک به یک با نامههایشان گسترشش داده و اسفاری شگفتانگیز را میسازند که سیاست و سیاستورزی را همچون رسالهای درخشان توصیف میکنند. همهی نامهها در حضور آن زن، ماریا دل روساریو گالوان اشتراک دارند، زنی که زیبایی درخشانش، سطر به سطر این رمان سترگ را از زندگی سرشار و مسند عقاب را به یکی از عظیمترین روایتهای یک نویسنده از جهان تبدیل کرده است. رمانهای فوئنتس حتا در سادهترین قصههایشان، همچون یک ماجراجویی در فلسفیترین بنیانهای زندگی و تاریخ، خواننده را در عین مغروق شدن در روایت، مجبور به بازگشت به هر جمله میکنند. مسند عقاب با رفتن به قلب نظرورزی در ساحتهای عمیقن مبتنی بر تفکر، بهشکلی اعجابانگیز چنان روایتی پیشرونده و نامنقطع در مسیر فرم نامهنگارانهاش دارد که همهی سنگینیاش را با شادمانی تا به انتها تاب میآوریم.
سرود کریسمس (وزیری)
معرفی کتاب سرود کریسمس اثر چارلز دیکنز
کتاب سرود کریسمس، رمانی نوشته ی چارلز دیکنز است که نخستین بار در سال 1843 به چاپ رسید. در شب کریسمس، اسکروج با چهره ای اخمو و عبوس در خانه ی خود می ماند. او فقط می خواهد کسی کاری به کارش نداشته باشد تا این که به گفته ی خودش، «فریب کریسمس» بگذرد و تمام شود.
اما چهار روح—شریک تجاری سابقش، روح کریسمس گذشته، کریسمس کنونی و کریسمس آینده—به سراغ اسکروج می آیند و اشتباهاتش را به او نشان می دهند. زمانی که خورشید روز کریسمس طلوع می کند، اسکروج دیگر آن آدم سابق نیست.
کتاب سرود کریسمس، اثری جاودان است که به موضوعاتی چون صمیمیت، مهربانی و فروتنی می پردازد اما علاوه بر این ها و در زیر ظاهر خود، تصویرگر نقدهای گزنده ی دیکنز از جامعه و همچنین، نکوداشتی از امکان وقوع تغییرات معنوی، روانشناسانه و اجتماعی است.
کتاب داروی شگفت انگیز جورج
معرفی کتاب داروی شگفت انگیز جورج اثر رولد دال
داروی شگفت انگیز جورج کتابی است که توسط روالد دال نوشته شده و توسط کوئنتین بلیک تصویرگری شده است. این کتاب اولین بار در سال 1981 منتشر شد ، و به دلیل شوخ طبعی آن مورد ستایش قرار گرفت ، اما به دلیل طرح توسعه نیافته و پایان عجیب آن نیز مورد انتقاد قرار گرفت. این یکی از کتابهای کوتاه دال برای کودکان است.
متخصص پزشکی بودن یکی از مواردی بود که دال آن را "رویاهای باشکوه" خواند: او احترام زیادی برای پزشکان و به ویژه کسانی که پیشگام درمان های جدید بودند ، داشت. وی این کتاب را به "پزشکان در همه جا" تقدیم کرد. قرائت صوتی آن با روایتگری بازیگر ریچارد گرنت منتشر شد. در سال 2003 ، این کتاب در شماره 134 در نظرسنجی بیگ رید بی بی سی درج شد. پ
داستان از آن جایی شروع می شود که جورج 8 ساله پس از پخت مواد اولیه در آشپزخانه ، آن را به عنوان دارو به مادربزرگ خود می دهد ، و باعث می شود که قد او به اندازه ی خانه بلند می شود و از پشت بام بیرون بزند. وقتی مادربزرگش باور نمی کند که این جورج بوده است که باعث شده اینقدر قد بلند شود ، او این غذا را با تغذیه ی دارو به یکی از مرغ های پدرش ثابت می کند که باعث می شود او ده برابر اندازه ی اصلی خود رشد می کند. هنگام بازگشت به خانه ، والدین جورج با دیدن چاق ترین مرغ و مادربزرگ بسیار قد بلند نمی توانند چیزی که با چشمان خود می بینند را باور کنند و ...
کتاب بیلی زباله جمع کن
معرفی کتاب بیلی زباله جمع کن اثر الکساندر مک کال اسمیت
روزی یک شوک واقعی به بیلی وارد شد. این شوک در صفحات داخلی یک روزنامه بود. در آن صفحه ی روزنامه، عکسی از شهر آن ها چاپ شده بود! ابتدا، بیلی حتی از دیدن آن به خودش بالید، امّا بعد وقتی آنچه در زیر عکس نوشته شده بود خواند، لبخند از صورتش محو شد: «این عکسی از کثیف ترین شهر این کشور است. در آخرین مسابقه، برای یافتن کثیف ترین شهر جایزه ای اختصاص داده بودیم. این شهر با بیش از پانصد رأی از طرف افرادی که قبلا در آنجا بودند بالاترین مقام را آورد. خب، این هم جای خوشبختی است، یا شاید، بدبختی!» بیلی شوکه شده بود. چقدر وحشتناک! این خبر چقدر برای شهرشان وحشتناک و خجالت آور بود! همین طور که گزارش ادامه پیدا می کرد، وضع بدتر هم می شد.