قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟
قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟ شامل چهارده داستان است که اکثر آنها در شهر نیویورک، به عنوان یکی از پایتختهای فرهنگی، هنری و ادبی دنیا، روایت میشود. در این داستانها با زندگی شخصیتهای ایرانی و مهاجران و نگاه جدیدشان به جهانی در هم پیچیده و تازه رو به رو هستیم؛ و همچنین با نوعی مقایسه ناخودآگاه بین ایران و شهر نیویورک و زندگی در دو دنیای گوناگون. در نهایت این مقایسه به برتری هیچکدام نمیانجامد اما به شناختی تازه منجر میشود.
بیمکانی و نداشتن قرار، موضوع اصلی این داستانهاست. یکی را برای یافتن شهری آرمانی به سقراط و خرابههای یونان میکشاند و دیگری را به کشتن مادربزرگ و فرستادنش به بهشت. یکی دیگر را به خانهای در شهر نیویورک امید میدهد و آن یکی فکر میکند در چشمهای مادرش چیزی تغییر کرده و باید از بوستون بلیط اتوبوس بگیرد و راهی شود تا نگاهی دوباره به مادر بیندازد. دیگری میگردد و مردههای کشور و سرزمینش را در مرزهای دور شهری دیگر زنده میکند و یکی دیگر در قطاری با یک سرباز آمریکایی رو در رو میشود و ... .
قابهای خالی
آن روز هم اتاق نیمه تاریک بود و چهره پونه در سایه دلنشینی قرار گرفته بود. نگاهی به دیوارها انداختم. قاب عکس های زیادی به آن ها میخ شده بود. همفری بوگارت که مشتش را زیر چانه حائل کرده بود, میرزاکوچک خان با جنگلی از ریش و مو. چند سال ریش هایش را نتراشید؟.. پنج سال؟؟
رمان «قابهای خالی» داستان ثانیههای سپری شده اما ثبت نشده زندگی شهاب است که آرزو داشت کسی آنها را به تصویر بکشد و درون قاب بگذارد. شهاب پنج سال در گذشته خود زندانی بود و تمایلی به شکستن در زندانش نداشت تا وقتی که با پزشک معالج خود – ترنج – که او هم به نحوی زندانی است، آشنا میشود. این دو نفر راهی سفری میشوند که میتوانست به آزادی هر دو آنها بینجامد اما ... .
بدین ترتیب بیمار-شهاب- با پای خود به ملاقات یکی از روانشناسان حاذق سیاتل میرود تا زندگی در وجود او دوباره شکل بگیرد. او پنج سال است که هیچگاه نخندیده، حتی گریه هم نکرده است. خصوصیات منحصر بهفردی دارد. دنیا از دید او تمام نشده بلکه اوست که به پایان راه رسیده است.
«سروکله ترنج پیدا شد و یکراست آمد سراغم. بین آن همه آدم تروتمیز، پیدا کردن مردی با ریشهای پنج سال نزده، کار دشواری نبود. شده بودم شبیه دیو، روبرویم نشست. نور آفتاب میتابید به صورتش. بعد از یک سال بالاخره ترنج را در روشنایی میدیدم. باز هم موهایش را از پشت بسته بود. بند دلم پاره شد و افتاد یک جایدور.»
باغ گمشده
شاهی و به همراه دو برادرش طرلان و شهباز از نوادگان یکی از شاهزادههای قاجار هستید. شاهزادهای که به فرمایش با رعیت وصلت میکند. هر فصل این کتاب در بازهی زمانی خاصی میگذرد و فصل به فصل پازل داستان با سرگذشت نسلهای بعد از شاهزاده تکمیلتر میشود.
داستانهای جواد مجابی سرشار از جزئیات و اشارات و طنز و تعبیر است. با طنزی زیرپوستی که انگار بخشی جداناشدنی از شخصیت نویسندهی داستان شده باشد. تفاوتهای نسلی بهخوبی نمایش داده میشود. اما وقت خواندن این رمان باید این نکته را درنظر داشته باشیم که این کتاب با چند سال تاخیر به بازارنشر آمده و طبعا طی این سالها جوامع و روابط انسانی دستخوش تغییراتی شدهاند.
از طرفی دیگر جنبههای مختلف شخصیت نویسنده به خوبی در جا به جای این رمان خودش را نشان میدهد و همهی اینها کمک میکند تا خوانندهی کتاب در دنیایی متفاوت از دنیای زندگی روزمره سیر کند.
زنی شبیه تهران
زنی شبیه تهران روایت ناتمام پنج زن از میلیونها زن ساکن تهران است. پنج داستان متصل از زنهایی که هر روز در کوچه پسکوچههای تاریک شوش، تماشاخانههای متروک خیابان لالهزار، برجهای سر به فلک کشیده سعادت آباد و ... میبینیمشان و بیتفاوت از کنارشان عبور میکنیم.
داستان زنهایی است که برای تکمیل داستانشان وارد زندگی هم میشوند، میمانند و میروند. حکایت چند روز پرسهزدن و چرخیدن در تهران، در قلبالاسد سال هزار و سیصد و نود و هشت.
زنی شبیه تهران حکایت شهری است که میتواند بیرحمانه هویت جدیدی از ساکنانش بسازد. هویتی که شاید تنها راه فرار از آن، رفتن از آن شهر باشد و این مجموعه داستان، حکایت این رفتنها است.
املاک رابینسون
داستانهای حامد حبیبی گاهی به یک قطعه شعر میماند؛ پر از تصویر آدمها و مکانهایی محو. انگار نویسنده از پشت شیشهای بخارگرفته به جهان مینگرد و خواننده را با خود همراه میکند تا با آنچه پیش از این از کنارش بهآسانی گذشته روبهرو شود. گاهی فضایی ملتهب و کابوسوار خلق میشود که از واقعیتهای روزمرۀ زندگی جدا نیست؛ درست مثل رؤیایی که اتفاق وحشتناکی در آن نمیافتد، اما حضور در آن موقعیت دلهرهآور است.
حبیبی قهرمان قصه و خوانندهاش را میان واقعیت و رؤیا در جهانی کژومژ رها میکند. همۀ آنچه روایت میشود، آنچه از دید راوی و شخصیت دیده میشود، این فضای کج و معوج آن چیزی است که انسان زیسته در این عصر، ناخواسته، به آن مبتلاست؛ آن رنجی که تنها ادبیات تواناییِ نمود آن را دارد. این داستانها جلوههایی از جهان امروزند که نه میتوان گفت رئالیسم محض است و نه میتوان آن را ذیل ژانر دیگری دستهبندی کرد. جهانی که نویسنده ساخته هرچند پر از خشم، نقص، کجی و کاستی است، همان امر واقع و از جادررفتگیِ جهانی است که حقیقتِ زیر پوست این زندگی را نمایان میکند.
املاک رابینسون مجموعهداستانی شامل ده داستان کوتاه نوشتۀ حامد حبیبی است. انتشارات ققنوس پیش از این کتاب دیگری با عنوان آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند از همین نویسنده منتشر کرده است، که این اثر برگزیدۀ جایزه بنیاد گلشیری سال ۸۸، برندۀ هفتمین جایزۀ ادبی اصفهان و تقدیرشدۀ جایزۀ روزی روزگاری بوده است.
پیراهنی بر آب
رمانی فانتزی پیرآهنی بر آب در روزگاری كه خشكی به هستی مردم زده و آنها در آرزوی آب هستند روایت میشود. روایت بخشی از زندگی «پری» كه همراه با مادرش زندگی میكند و ناخواسته وارد ماجراهایی عجیب میشود و دنیایی كه برایش غریب است. پری با آدمهای تازه آشنا و مجبور میشود خانهای مختلفی را پشت سر بگذارد و به سمت سرنوشت نامعلومش برود.
معمولاً آنچه از رمان فانتزی در ذهن داریم، رمانهای خارجی است با قصهها و رویدادهایی كه اغلب غربی محسوب میشوند. اما پیراهنی بر آب مملو از باورها، آداب، قصهها و شخصیتهایی برگرفته از فضای ایرانی است. گرچه مخاطب با رمانی به سبك امروزی مواجه است اما با پیشرفت داستان به گذشتههای دور خود پیوند میخورد.
خواننده در این رمان بارها با صحنههای خارقالعاده غافلگیر میشود و هرچه به انتهای رمان نزدیكتر شود، شگفتی داستان هم بیشتر خواهد شد.
پیراهنی بر آب ما را با شهری زیرزمینی و موجودات خیالی و باستانی ایرانی چون هوبره آتشین بال، موسیقار، درخت تیغال و ... رو به رو میکند و ما را به درون تخیل ناب ایرانی میبرد.
این طور مردها
تقدیر واژهای است که در طول تاریخ ذهن تمام آدمیان را همواره به خود مشغول کرده است. سرنوشت محتومی که به ظن خیلیها پیشانینوشت است و از آن گریزی نیست اما نویسنده در کتاب اینطور مردها با زبانی قصهگو و ساده به خلق شخصیتهایی میپردازد که یا تسلیم محض تقدیر هستند یا علیه پیشانینوشت خود قیام میکنند تا عنان زندگیشان را به دست بگیرند. قصهها بهآسانی خواننده را در موقعیت داوری و انتخاب قرار میدهد. انتخابی بین این که آنچه هست بماند یا آنچه بشود که میخواهد.
شروع یک زن
داستان « شروع یک زن » دغدغههای زنی به نام پروین است که در آستانه جدا شدن از همسرش پس از چند سال به ایران برگشته و همکلاسی دوران دانشجوییاش « بهرام » را پیدا میکند . بهرام نسبت به همه چیز و همه کس احساسی نوستالژیک دارد . داستان در چند فصل به هم پیوسته روایت میشود . « بهرام را از سال ٦٥ میشناختم . یکی از سه پسر گرایش کودکان استثنایی دانشکده علوم تربیتی بود . آدم عجیبی بود . مردی بود که احساس خوبی نسبت به خودش ، همسرش ، دوستانش و حتی موبایل و ماشینش داشت . عامل موفقیتش هم همین احساس مثبت دائمی بود . » پروین بعد از اینکه از کانادا به ایران میآید هنگام جستجوی بهرام بطور اتفاقی برایش پیامکی میفرستد که زمینه آشنایی و دیدار مجدد این دو فراهم میشود .
خاطرات دانشگاه ، دانشکده ، همکلاسیها و دغدغههای فمینیستی آنها ، پروین را بر سر دو راهی قرار میدهد : « تا چند سال بعد بهرام را ندیدم . اما یکی دو بار تلفنی با هم حرف زدیم و من فهمیدم یک پسر و یک دختر دارد . وضعیت مالیاش هم خیلی خوب شده بود . البته که او حرفی از وضعیت مالیاش نزد اما از صدایش میشد فهمید اوضاعش چطور است . »