رگ سرخی به تن بوم
خودسریهای دختری از یک خانوادهی اصیل ایرانی، باعث به هم خوردن روال زندگیاش میشود. او چندی تلاش بسیار میکند تا تغییری در روند زندگیاش حاصل شود. پس از این اتفاقات مسیر جدیدی پیش روی او قرار میگیرد و ساختار تازهای زندگی او را احاطه میکند که موجب میشود حوادث جدیدی برایش رخ دهد.
رد پای تقدیر به وضوح در این داستان به چشم میخورد: «از روزی که دوباره شروع به کار کرده بودم، بهترین اوقاتم در محیط کار میگذشت با آن که تمام روز، کار بود و کار، آنقدر که گاهی، حال و نای حرف زدن برایم نمیماند، راضی بودم . احساس زنده بودن میکردم. احساس مفید بودن ، بجز آن، در خلوت اتاقم، خودِ خودم میشدم؛ همانی که بودم. نه تظاهر میکردم، نه صورت دلواپس مامان مدام جلوی چشمم رژه میرفت، نه جواب سؤالهای تکراری پدر را میدادم و نه برای خوشایند نغمه، به لودگی و مسخرهبازیهایش میخندیدم.»نویسنده کتاب با تکیه بر تجارب قبلی خود، در نوشتن این رمان، افزون بر توجه ویژه به مخاطب عام، در به کارگیری عناصر ادبی و قدرت بخشی به ساختار اثر نیز تلاش موفقی را به انجام رسانده است .
آبی کم جان
مجموعه داستان آبیِ کمجان، سومین اثر داستانی محمدعلی دستمالی است. او مجموعه داستان «اسبی برای مردن» را در سال ١٣٨٩ در نشر افراز و مجموعه داستان «تبعید به بالکنها» را در سال ١٣٩٧ در نشر روزنه چاپ کرده است.
در ٩ داستان مجموعۀ آبیِ کمجان، تجارب و الحان و روایات متفاوتی وجود دارند که نشاندهنده تلاش برای دستیابی به آفاق ذهنی و فرمهای داستانی جدید است. در داستان «نیشابور که دریا ندارد»، میرزا رضا، راوی شیدا و عشقزدهای است که فضای زندگی درونی و بیرونی خود را برای محبوب و معشوق خود به نام ساغر به هم ریخته است، نگاه غریبی دارد که او را از تهران به اطراف و اکناف جهان کشانده است. این داستان، مقام نخست جایزه ادبی فرشته را در سال ٩٨ از آن نویسنده کرد.
داستان «دندان حضرت اشرف» که برنده مقام دوم جایزه صادق هدایت در سال ٩٩ بود، نگاهی سینمایی و خاص دارد به زندگی چهرۀ سیاسی مشهور تاریخ معاصر ایران یعنی قوامالسطنه که قرار است داستان زندگی او در یک سریال تلویزیونی به تصویر کشیده شود. در داستان «محاکات یک فراری»، راویتی از یک پیوند عاطفی و خاص میبینیم که در بطن خود، در حال پنهانسازی ابعاد یک قتل است.
در داستان «کات به چشمان اسب»، با روایتی از سرخوردگی یک عاشق سینهچاک روبرو هستیم که شوق وافر او به تماشای فیلم سینمایی مشهور پدرخوانده، او را به ورطه غریبی کشانده است. در داستان «پچ پچ با دلبر تک سیلابی»، تعداد سیلاب اسم آدمها برای قهرمان داستان، رویکرد او را در مورد زندگی و ادمها تغییر داده است!
محمدعلی دستمالی در سومین مجموعه داستان خود، تلاش کرده در فرم و لحن داستان، گوشهها و زوایای جدیدی را بیازماید و قدم در راههای مهآلودی بگذارد که گویی در آن، صدای پرندهها و آبهای دور در هم آمیختهاند.
اعتراف باز
نویسنده در کتاب اعترافباز روایتهایی از زندگی شخصی و خانوادگی خود را دستمایه قرار داده است، البته نه با هدف نوشتن صرفا یک زندگینامه یا خاطرات. این کتاب اثری است نزدیک به ژانر ادبیات اعترافی. راوی که همان شهلا زرلکیست در این کتاب تلاش میکند تا جایی که محدودیتهای عرفی، اخلاقی و قوانین نشر اجازه میدهد، به زوایای پنهان زندگی خصوصی خود بپردازد. او خواننده کتاب را مخاطب قرار داده و از زندگی شخصی و ویژگیهای رفتاری و شخصیتی خود حرف میزند. در واقع هدف راوی بیان بیپردۀ خصوصیات و پنهانیهاییست که در زندگی روزمره همۀ ما هست اما شاید بیان آن به زبان ساده و صریح برای هر کسی آسان نباشد...
رقصیدن نهنگها در مینی بوس
رقصیدن نهنگها در مینیبوس، به قلم پروانه سراوانی، روایتگر زندگی زنانی است که در پی سالها دوری، طی قراری، با هم همسفر میشوند و در این سفر با زوایای پنهان زندگی یکدیگر آشنا میشوند. پروانه سراوانی در روایت این داستان یأس، سرخوردگی، ناکامی، ترس و امید و آرزوی زنانی را دستمایه قرار داده که در آستانۀ میانسالی و در شرف اتخاذ تصمیماتی اساسیاند.
تغییر راوی در هر فصل و روایت بریدهای از زندگی هر یک از شخصیتها نقطۀ قوتی است که فارغ از هرگونه یکنواختیای مخاطب را با خود همراه میکند. نویسنده در این کتاب به موجزترین شکل شخصیتهای داستانیاش را معرفی میکند و ما را با سرنوشت این نسل از زنان سرزمینمان رو در رو میکند.
من ببر نیستم …
..به همان نشان دادن که شاخه های مواول، شاید یک سالی بیشتر، ازپس وپیش وپهلوهای اسب پیچیده وگرهدار شده بودند که از روبرو نمی شد گفت این اسب است و میشد گفت این تاک است پیچیده به بالای خود و اسب نیست مینماید که اسب است یا روزگاری اسبی درسایۀ این شاخههای همیشه سرگردان و توی خود پیچیده را از استخوانها جدا میکرد وشاخههای از پایین به بالا خمیده اندکی سر راست کرده با آن خیزش ببروار ایستاده رودروی آنها باز هم نمیشد گفت که آن ببر است و بی چون و چرا تاک بود پیچیده درخود وبه بالای خود...(رمان برگزیده سال ٨١ منتقدان ونویسندگان مطبوعات وجایزۀ ادبی اصفهان)
تمیان
تمیان داستان دو دوست است که به سبب جبر جغرافیایی در شهری کوچک زندگی میکنند و مشکلات خانوادگیعدیدهای دارند، و حالا در سی سالگی دچار افسردگی ناشی از بیکاری و بیپولی شدهاند، اما پیشنهاد کاری عجیبی آنها را به تهران میکشاند تا تابستانی پر ماجرا را بگذرانند.
تمیان داستان رفاقت است، داستان صداقت و وفاداری، درستی و شرافت و تقلا برای ماندن در جایی که همهچیز در حال فروپاشی است.
تمیان واژهای است کُردی به معنای غم و اندوهی عمیق که همچون مِهی سنگین، جان آدم را دربرمیگیرد.
فرم روایی اثر، که به صورت گزارشنویسی است، بر جذابیت داستان بیش از پیش افزوده است.
شهریور شعلهور
در رمانژانر شهریور شعلهور مسائلی چون مافیای دارو و پزشکی، زدوبندهای اقتصادی و وضعیت بحرانی زندانها دستمایۀ محمدحسن شهسواری برای داستانپردازی قرار میگیرد و البته مانند دیگر آثار نویسنده باز هم عشق و رفاقت است که در این دنیای سراسر سیاهی پرحادثه ناجی همه میشود.
شهریور شعلهور توانایی نویسنده در پرداختن به چندگانهای جنایی را به تصویر میکشد و دومین جلد از این چندگانه است. رمانی است در نوع خود خواندنی و پرکشش که خوانندگانش را با خود همراه میکند.
نویسنده در شهریور شعلهور، که در واقع ادامۀ مرداد دیوانه است، قهرمانان داستان را در تعامل با پلیس و در تقابل با دستهای پنهان و قدرتمند پشت پرده قرار میدهد، به این امید که بر سیاهی و پلشتیای که حاکم شده است غلبه کنند، غافل از آنکه دستهای پشت پرده در تلاش برای سربهنیست کردن آنها از هیچ قتل و جنایتی فروگذار نمیکنند.
عروسی شغالها
عروسی شغالها دو راوی دارد، راویانی از دو نسل که بندی به بلندای طول یک زندگی آنها را به هم متصل کرده و جداییشان را ناممکن...
عروسی شغالها سرنوشت مادر و دختری را روایت میکند که در تلاشاند گرههای کور زندگیشان را باز کنند، در حالی که در این مسیر گرهها تنگتر و تنگتر میشوند...
آوای عروسی شغالها آوای دلهرهآورِ این واقعیت است که ممکن است زخمها در گذر زمان التیام پیدا کنند، اما رد و نشان آنها تا ابد باقی میماند.