خاستگاه آگاهي در فروپاشي ذهن دوجايگاهي
کتاب خاستگاه آگاهي در فروپاشي ذهن دوجايگاهي: گرچه مسئلهي آگاهي، پيدايش و كاركرد و ماهيت آن در انسان از زواياي بسيار متعدد علمي، فلسفي و اجتماعي... مورد بحث بوده است، با اين همه ميتوان گفت كه از نظر علمي ما هنوز در ابتداي راه هستيم: هيچ نظريهاي تاكنون سخن آخر را نگفته است و تا رسيدن به نظريهاي كه همهي جوانب اين پديدهي شگرف بشري ــ پديدهاي كه جوهرِ انسان شدنِ بشر را توضيح ميدهد ــ راهي طولاني در پيش داريم. همچنين ما بايد دريابيم كه هوموساپيينس چگونه به آگاهي دست يافت و علم و هنر و اخلاق را آفريد. و اين تحولِ عظيم، اين دستاوردِ شگفتانگيز، بدون نياز به يك جهش جديد پديد آمد. كشفِ مكانيسمِ موجِد اين تحول بزرگترين دستاورد بشري خواهد بود: كشف چگونگي تحولِ آن موجودِ وحشيِ جنگلي به انسان امروزي. سي سال كار مداوم جوليان جينز در اين زمينه، كوششهاي او در تبيين پارهاي از مسائل روانشناختي انسانِ امروزي و توضيح بسياري از رفتارهاي انسان كهن از خلال ادبيات باستاني، چنان شگفتانگيز و گاه تكاندهنده است كه بدون ترديد نميتوان از آنها به آساني گذشت. قرائتِ زبانيِ آگاهي، در كنار قرائت كاركردي و ابزاري آن، و قرائتهاي ديگر، طيف وسيعي در مقابل ما براي تعمق ميگشايند كه دانشجو و پژوهشگرِ آگاهي اگر هم براي مسائل مطروحه در آنها پاسخي نداشته باشد، لااقل بايد پرسشهاي مطرحشده را بداند. انسانها تقريبا از زمان پيدايش آگاهي به مسئلهي آگاهي وقوف داشتهاند. و هر عصري آگاهي را مطابق با مضامين و علايق خود توصيف كرده است. در عصر طلايي يونان، كه مردم آزادانه سير و سياحت ميكردند در حالي كه بردهها كار ميكردند، آگاهي هم به همان اندازه آزاد بود. هراكليت، به ويژه، آگاهي را فضايي عظيم ميدانست كه حتي با پيمودن همه راههايش نميتوان به مرزهاي آن دست يافت. هزار سال بعد آگوستين در ميان كوههاي پُر از غار كارتاژ از "كوهها و تپههاي تخيلات عاليهي من"، "دشتها و مُغارهاي حافظهي من" كه با مخفيگاههاي "تالارهاي متعدد و وسيع كه به نحو شگفتانگيزي با انبارهاي بيشمار مجهز شده است" حيرت زده شده بود. توجه كنيد كه چگونه استعارههاي ذهن دنيايي است كه ذهن دريافت ميكند. نيمه اول قرن نوزدهم عصر اكتشافات بزرگ زمينشناسي بود كه در آنها آثار گذشته در لايههاي پوستهي زمين نوشته شده بود. اين امر موجب مردمپسند شدن ايدهي آگاهي به صورت لايههايي شد كه گذشتهي فرد را ثبت ميكرد و اين لايهها عميق و عميقتر ميشد تا آنجايي كه نوشته ديگر قابل خواندن نبود. اين تاكيد بر ناخودآگاه تا سال 1875 رشد كرد. در اين سال بيشتر روانشناسان اظهار داشتند كه آگاهي تنها يك قسمت كوچك زندگي ذهني است و اين كه احساسات ناآگاه، ايدههاي ناآگاه و قضاوتهاي ناآگاه بخش اعظم روندهاي ذهني را تشكيل ميدهند. درميانهي قرن نوزدهم، شيمي بهعنوان علم مُد روز جايگزين زمينشناسي شد و آگاهي در نظر جيمز ميل و وونت و شاگردانش به صورت ساختار مركبي بود كه ميشد آن را در آزمايشگاه به عناصر دقيق حسها و احساسها تجزيه كرد. و همانگونه كه لوكوموتيوهاي بخار راه خود را در زندگي روزمره به طرف پايان قرن ميپيمودند، آنان نيز به همان صورت راه خود را به آگاهي از آگاهي پيمودند، نيمههوشيار تبديل به ديگ بخار انرژي فشاري شد كه مفرهايي آشكار ميطلبيد و هنگامي كه سركوب ميشد موجب رفتار رواننژندانه شده و از روياهاي ناسرانجام موفقيتهاي پنهاني ميساخت. ... (از مقدمهي كتاب)
رسالهاي كوچك در باب فضيلتهاي بزرگ
کتاب رسالهاي كوچك در باب فضيلتهاي بزرگ فضيلتها ارزشهاي اخلاقيِ به فعل درآمده و عمليِ ما هستند، و اين كتاب تمامآ به بررسي همين فضايل اختصاص دارد. پرسش اوليهي مؤلف از خود اين است كه وجود كدام گرايش قلبي يا روحي يا ويژگي در يك فرد احترام اخلاقياي را كه او برايش قائل است افزايش ميدهد و عدم آنها از اين احترام ميكاهد. او در نهايت هجده فضيلت را تعيين ميكند و برپايهي آراءِ فيلسوفانِ بزرگ به بحث دربارهي آنها ميپردازد. اين فضايل عبارتاند از: ادب، وفاداري، دورانديشي، ميانهروي، شجاعت، عدالت، بخشندگي، دلسوزي، بخشايش، سپاسگزاري، افتادگي، سادگي، بردباري، پاكدامني، نرمدلي، حسننيت، شوخطبعي، و عشق.
روانشناسي اخلاق
كتاب روانشناسي اخلاق به بررسي چگونگي شكلگيري و تحول ارزشها و قضاوتهاي اخلاقي از منظر روانشناسي ميپردازد. مؤلف در دو فصل نخست به طرح ديدگاههاي پياژه و كالبرگ مينشيند كه در حيطهي نظريههاي شناختي قرار ميگيرند. در فصل بعد، كم و كيف اين نظريهها در عرصهي عمل را مورد بررسي قرار ميدهد. در فصل چهارم خلاصهاي از ديدگاه شناختي به دست ميدهد و ارزيابياي از آن به عمل ميآورد. و سرانجام در فصل پنجم ميكوشد تا نظريهي شناختي ـ اجتماعي را معرفي كند و مباني آن را به اختصار توضيح دهد. كتاب داراي سه پيوست است. در دو پيوست نخست داستانهاي پياژه و كالبرگ در مورد قضاوتهاي اخلاقي آمده است و پيوست سوم حاوي پرسشنامههاي داوريِ اجتماعي در مورد چند داستان است.
سيماي زني در ميان جمع (گالينگور)
کتابسيماي زني در ميان جمع (گالينگور)«ميخواستم داستان زني آلماني را در اواخر چهلسالگي بازگويم كه بارِ تاريخ را از 1922 تا 1970 به دوش دارد». هاينريش بُل در اين رمان، فساد اخلاقي و حرص به مالاندوزي را در همهي شئون جامعه ميبيند و با طنزي سراسر انساني همهي جوانب آن را ميشكافد و نمايش ميدهد؛ مقام و مرتبهي اجتماعي، ثروت و جايگاه سياسي، درجات علمي و دانشگاهي منهاي انساندوستي را به باد تمسخر ميگيرد، و از رياكاري و تظاهر به تقوا و پاكدامنيِ در عينِ تردامني پرده برميدارد. سيماي زني در ميان جمع را برخي برجستهترين اثر هاينريش بُل دانستهاند. آكادمي سوئد نيز به هنگام دادن جايزهي نوبل به او، اين كتاب را جامعِ آثار او ناميده است.
نظريه اجتماعي مدرن از پارسونز تا هابرماس
اين كتاب نظريه اجتماعي مدرن از پارسونز تا هابرماس: را در واقع ميتوان مكمل كتاب ديگر نويسنده، نظريههاي اجتماعيِ كلاسيك، دانست. يان كرايب در اين كتاب به نظريهي اجتماعي پس از ماركس، وبر، دوركيم و زيمل ميپردازد و تحولات آن را از جنگ دوم جهاني به بعد پي ميگيرد. نويسنده در بخش يكم كه عنوان "مقدمه" را بر خود دارد، به بحث درباب تفكر نظري ميپردازد. در بخش دوم "نظريههاي كنش اجتماعي" را طرح ميكند. در اين بخش از كاركردگرايي ساختاري و آراءِ پارسونز، نظريهي انتخاب عقلاني، كنش متقابل نمادين، جامعهشناسي پديدارشناختي و روششناسي مردمنگر و نظريهي ساختاربنديِ آنتوني گيدنز سخن ميرود. در بخش سوم كه "از كنش تا ساختار" نام دارد، ساختارگرايي، ماركسيسم ساختارگرا، پساساختارگرايي و پسامدرنيسم موضوع بحث هستند. در بخش چهارم كه "از ساختار يا كنش به ساختار و كنش" نام دارد، ديدگاههاي مكتب فرانكفورت و يورگن هابرماس مورد بررسي قرار ميگيرند. در پايان، در فصل كوتاهِ "نتيجهگيري: بازي كردن با انديشهها" نويسنده بار ديگر به بحث درباب نظريه ميپردازد: چرا بايد به مطالعهي نظريهي اجتماعي پرداخت؟ چگونه نظريهي اجتماعي را به كار ببنديم؟ و در پايان به بررسي پديدهي "شخصيت مدرن" ميپردازد.
آفرينش و تاريخ (دوره دو جلدي)
کتاب آفرينش و تاريخ (دوره دو جلدي):بيش از هزار و پنجاه سال از عمر اين كتاب مىگذرد. سالِ تأليف آن سيصد و پنجاه و پنج هجرى است، يادگارى از درخشانترين ادوارِ تاريخ تمدّنِ ايران عصرِ اسلامى؛ دورهى خردگرايى و اومانيسم، عصر فارابى و رازى و اخوانالصفا.
در ميان آثار بازمانده از اين روزگار، كتاب آفرينش و تاريخ، تقريبا حالتى منحصر به فرد دارد؛ دايرهالمعارفى است از فلسفه، اسطورهشناسى تطبيقى، تاريخ، جغرافيا، دينشناسى، جهانشناسى، و رستاخيزشناسى؛ و در تمام اين زمينهها، گاه، اطلاعاتى عرضه مىدارد كه در هيچ كتاب ديگرى نمىتوان يافت.
در حقيقت تصويرى است جامع از تلقّى مردمان باستان و سه قرن اولِ عصرِ اسلامى نسبت به جهان، از آغاز آفرينش تا پايان آن. و از اين چشمانداز بخشهايى از اين كتاب، براى ما، همان ارزشى را دارد كه مسخ كاينات، اثر اُويد، براى جهان غرب و يونان باستان داشت
زمان و زادگاه زرتشت (پژوهشي درباره مزداييگري)
در کتاب زمان و زادگاه زرتشت (پژوهشي درباره مزداييگري): نویسنده با استفاده از مطالعات پیشین خود و با بهرهگیری از پژوهشهای سایر دانشمندان و پیش کشیدن یک سلسله مباحث سازنده کوشیده است به مسئله زمان دقیق زرتشت و مکان نشو و نمای او و آئینش بپردازد. بخش بزرگی از این کوشش در راه انجام گرفتن بحثهای تاریخی و به ویژه جغرافیای اوستا به کار رفته است و همزمان به جایگاه مهم شخصیت زرتشت و کارهای او در رابطه با هدف اصلی پژوهش نیز پرداخته شده است. به نظر نگارنده انجام پژوهشهایی اصیل و نو در این مورد مستلزم سلسله تحقیقات ژرفتری به ویژه در مورد نکته های اصلی و مرکزی و مباحثی درباره طبیعت عرفانی – ذوقي تجربیات مذهبی است که بخش زنده و بسیار مهمی در گاثاها به شمار میرود. نویسنده بر این باور است که زمان آن رسیده است که نکتههای پیشنهادی درباره سرزمین و زمان پیامبر را خلاصه کنیم تا آنکه نظرات نگارنده درباره دشواریهای اساسی موجود در رابطه با چشم اندازهای تاریخی چگونگی پژوهش در مسائل مذهبی جهان پیش از اسلام ایران برای خوانندگان توجیه شود.
درآمدي بر فلسفه و ادبيات
کتاب درآمدي بر فلسفه و ادبيات بررسي روشن و فشردهاي است در باب روش بررسي فلسفي مسائلِ مهمِ ناظر بر سرشت و ارزش ادبيات، تعريف ادبيات، جايگاه مؤلف، نيت مؤلف، رابطهي فرم آثار فلسفي و رابطهي آن با محتوا، و مسائل مربوط به خوانش و تفسير آثار ادبي و منابع اقتدار آن. نويسنده نشان ميدهد که چگونه فلسفه و ادبيات در رابطهاي دوسويه، آنهم نه در مقام دو حوزهي مجزا بلکه چونان حوزههايي درهمتنيده، يکديگر را بارور ميکنند، چگونه فرمهاي ادبي محملي براي شرح و بسط مسائل فلسفي قرار ميگيرند، و چگونه فرمهاي فلسفي گوناگون از ابزارهاي نوعاً ادبي بهره ميگيرند تا خوانندگان را اقناع کنند. و از خلال اين مباحث اين پرسش را مطرح ميکند که اساساً تمايز ميان فلسفه و ادبيات چقدر موجه يا سودمند است. در مقالهي افزوده به آغاز کتاب نيز علاوه بر مرورِ کلي مباحث اين حوزه از ديد دو تن از برجستهترين نظريهپردازان، از چيزي سخن ميرود که کمتر مورد توجه قرار ميگيرد: لذت ادبيات.